نیم رخ، یک طرف صورت، یک سمت چهره، برای مثال نیم رو خاکین چو بوسم پای تو / بر سر از تو تاج تمکین آورم (خاقانی - ۶۴۴)، غذایی که از سرخکردن تخم پرندگان، به ویژه مرغ خانگی در روغن تهیه می شود، به صورتی که سفیدۀ آن ببندد
نیم رخ، یک طرف صورت، یک سمت چهره، برای مِثال نیم رو خاکین چو بوسم پای تو / بر سر از تو تاج تمکین آورم (خاقانی - ۶۴۴)، غذایی که از سرخکردن تخم پرندگان، به ویژه مرغ خانگی در روغن تهیه می شود، به صورتی که سفیدۀ آن ببندد
که شکل آن به گردی نزدیک باشد. نزدیک به کروی. شبیه به دایره یا کره، آنچه به شکل نصف دایره باشد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی قبلی شود، (اصطلاح بنایی) آجری که یک نبش آن را چون قوسی بسایند زینت ظاهر بنا را. (یادداشت مؤلف). نوعی آجر که لبه اش پخ و گرد باشد. (فرهنگ فارسی معین)
که شکل آن به گردی نزدیک باشد. نزدیک به کروی. شبیه به دایره یا کره، آنچه به شکل نصف دایره باشد. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به معنی قبلی شود، (اصطلاح بنایی) آجری که یک نبش آن را چون قوسی بسایند زینت ظاهر بنا را. (یادداشت مؤلف). نوعی آجر که لبه اش پخ و گرد باشد. (فرهنگ فارسی معین)
نیم کشیده. تیغ و تیر و مانند آن که تمام نکشیده باشند. (آنندراج). تیغ یا دشنه یا خنجری که آن را تا نیمه از نیام بیرون کشیده باشند. تیری که در کمان گذاشته و زه کمان را تا نیمه کشیده باشند: می خواست دوش عذر جفاهای او خیال صد تیر آه نیم کشم در کمان بماند. ؟ - نیم کش کردن،قسمتی از شمشیر و خنجر و مانند آن را از غلاف بیرون آوردن. (فرهنگ فارسی معین) : چوسبز نیمچه علم نیم کش کردی سیاه چهره شود راست جهل چون فرفخ. محمد نسوی (از فرهنگ فارسی معین)
نیم کشیده. تیغ و تیر و مانند آن که تمام نکشیده باشند. (آنندراج). تیغ یا دشنه یا خنجری که آن را تا نیمه از نیام بیرون کشیده باشند. تیری که در کمان گذاشته و زه کمان را تا نیمه کشیده باشند: می خواست دوش عذر جفاهای او خیال صد تیر آه نیم کشم در کمان بماند. ؟ - نیم کش کردن،قسمتی از شمشیر و خنجر و مانند آن را از غلاف بیرون آوردن. (فرهنگ فارسی معین) : چوسبز نیمچه علم نیم کش کردی سیاه چهره شود راست جهل چون فرفخ. محمد نسوی (از فرهنگ فارسی معین)
نیمه شب. دل شب. نصف شب. دیرگاه شب: همی باده خوردند تا نیم شب به یاد بزرگان گشاده دو لب. فردوسی. چو از خواب بیدار شد نیم شب یکی جام می جست و بگشاد لب. فردوسی. وزآن پس یکی نیز نگشاد لب پر از غم همی بود تا نیم شب. فردوسی. برآمد یکی بومهن نیم شب تو گفتی جهان را گرفته ست تب. اسدی. نیم شب هم قوم حرم سرای سلطانی از شادیاخ آنجای آمدند. (تاریخ بیهقی ص 401). امیر با وی خلوتی کرد که از نماز دیگر تا نیم شب بکشید. (تاریخ بیهقی). ناگاه بی خبر هارون نیم شب شاه ملک درکشید. (تاریخ بیهقی ص 698). شاید گر از فلک دو رخ نجم را کند خورشید نیمروز و مه نیم شب سلام. سوزنی. غصۀ هر روز و یارب یارب هر نیم شب تا چه خواهد کرد یارب یارب شبهای من. خاقانی. جز دعوت شب مراچه چاره هان ای دعوات نیم شب هان. خاقانی. ز آن نرگس جادونسب جان مرا بگرفته تب خواهد مرا هر نیم شب بسته به آب انداخته. خاقانی. چو در نیم شب سر برآرم ز خواب ترا جویم وریزم از دیده آب. نظامی. همه در نیم شب نوروز کرده به کار عیش دست آموز کرده. نظامی. نیم شبی پشت به همخوابه کرد روی در آسایش گرمابه کرد. نظامی. نیم شبی سیم برم نیم مست نعره زنان آمد ودر درشکست. عطار. گر چه هست این دم بر تو نیم شب نزد من نزدیک شد صبح طرب. مولوی. محتسب در نیم شب جائی رسید در بن دیوار مردی خفته دید. مولوی. ازنظر چون بگذری و از خیال کشته باشی نیم شب شمع وصال. مولوی. مست می بیدار گردد نیم شب مست ساقی روز محشر بامداد. سعدی. مرو بخواب که حافظ به بارگاه قبول ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید. حافظ. به نیم شب اگرت آفتاب می باید ز روی دختر گل چهر رز نقاب انداز. حافظ
نیمه شب. دل شب. نصف شب. دیرگاه شب: همی باده خوردند تا نیم شب به یاد بزرگان گشاده دو لب. فردوسی. چو از خواب بیدار شد نیم شب یکی جام می جست و بگشاد لب. فردوسی. وزآن پس یکی نیز نگشاد لب پر از غم همی بود تا نیم شب. فردوسی. برآمد یکی بومهن نیم شب تو گفتی جهان را گرفته ست تب. اسدی. نیم شب هم قوم حرم سرای سلطانی از شادیاخ آنجای آمدند. (تاریخ بیهقی ص 401). امیر با وی خلوتی کرد که از نماز دیگر تا نیم شب بکشید. (تاریخ بیهقی). ناگاه بی خبر هارون نیم شب شاه ملک درکشید. (تاریخ بیهقی ص 698). شاید گر از فلک دو رخ نجم را کند خورشید نیمروز و مه نیم شب سلام. سوزنی. غصۀ هر روز و یارب یارب هر نیم شب تا چه خواهد کرد یارب یارب شبهای من. خاقانی. جز دعوت شب مراچه چاره هان ای دعوات نیم شب هان. خاقانی. ز آن نرگس جادونسب جان مرا بگرفته تب خواهد مرا هر نیم شب بسته به آب انداخته. خاقانی. چو در نیم شب سر برآرم ز خواب ترا جویم وریزم از دیده آب. نظامی. همه در نیم شب نوروز کرده به کار عیش دست آموز کرده. نظامی. نیم شبی پشت به همخوابه کرد روی در آسایش گرمابه کرد. نظامی. نیم شبی سیم برم نیم مست نعره زنان آمد ودر درشکست. عطار. گر چه هست این دم بر تو نیم شب نزد من نزدیک شد صبح طرب. مولوی. محتسب در نیم شب جائی رسید در بن دیوار مردی خفته دید. مولوی. ازنظر چون بگذری و از خیال کشته باشی نیم شب شمع وصال. مولوی. مست می بیدار گردد نیم شب مست ساقی روز محشر بامداد. سعدی. مرو بخواب که حافظ به بارگاه قبول ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید. حافظ. به نیم شب اگرت آفتاب می باید ز روی دختر گل چهر رز نقاب انداز. حافظ
از زن کمتر: پرستنده را گفت کای نیم زن نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن. فردوسی. مرد تمام آنکه نگفت و بکرد و آنکه بگوید بکند نیمه مرد آنکه نه گوید نه کند زن بود نیم زن است آنکه بگفت و نکرد. شمس تبریزی
از زن کمتر: پرستنده را گفت کای نیم زن نه زن داشت این دلو و چرخ و رسن. فردوسی. مرد تمام آنکه نگفت و بکرد و آنکه بگوید بکند نیمه مرد آنکه نه گوید نه کند زن بود نیم زن است آنکه بگفت و نکرد. شمس تبریزی
آنچه که حالت مایع ندارد و بر اثر ریختن هنوز کاملا منعقد و بسته نشده تخم مرغ نیم بند، ناقص: (در چشمانش که میشی روشن بود شک و تردیدی نیم بند موج میزد) یا کودتای نیم بند. کودتایی که بموفقیت انجام نیافته باشد، یا مجلس نیم بند. مجلسی که بخشی از وکلای
آنچه که حالت مایع ندارد و بر اثر ریختن هنوز کاملا منعقد و بسته نشده تخم مرغ نیم بند، ناقص: (در چشمانش که میشی روشن بود شک و تردیدی نیم بند موج میزد) یا کودتای نیم بند. کودتایی که بموفقیت انجام نیافته باشد، یا مجلس نیم بند. مجلسی که بخشی از وکلای